90/3/3
12:52 ص
شنیده شده برخی کسانی که طی سالیان اخیر, خانوادگی بدعت گذار بدترین انواع ولایت گریزی بوده اند و بعضاً از ولایت نیز گریخته اند, نامه نگاری کرده اند که "دیدی ما نسبت به جریان انحرافی هشدار داده بودیم و شما جدی نگرفتید". اینان که تا کنون هیچ اشاره ای به جریان انحرافی نکرده بودند, انگار خودشان را و جریان های منحرف وابستگان و آقازاده های خود را فراموش کرده اند و این چنین دلیل ولایت گریزی خود را بصیرت بیش از حد و یا قدرت پیش بینی شدید خود دانسته و عذری بدتری از گناه آورده اند و این گونه, نامه های بی سلام و والسلامشان, به نامه های مشابه دیگر از همان نوع تبدیل شده است. آقای حسین قدیانی مطلبی در پاسخ به این جریان آورده اند که تقدیم می گردد:
نمیدانم چرا هر وقت میخواهم مشخصا درباره آقای رفسنجانی چیزی بنویسم، دست و دلم میلرزد. به همان اندازه که احساس میشود خاندان ایشان از نوعی مصونیت قضایی برخوردارند، هزینه نقد متهمان این خانواده آنقدر بالاست که بعضا مترادف با «شلاق» میشود. این نکته داغ کمی نیست، اما نظام مقدس جمهوری اسلامی بنا بر هر مصلحتی، نهفقط با «م. ه» و «ف. ه» کاری ندارد، بلکه صلاح دیده است از خاندان هاشمی در برابر کسانی که نازکتر از گل به ایشان میگویند، تمام قد دفاع کند. با این همه نمیدانم از چهرو اعضای این خانواده گاهی نمکدان میشکنند و از منافقین دعوت میکنند که بریزید در خیابانها؟! من که خود عاشق جمهوری اسلامی هستم، لازم میدانم بر دهان کسانی که تملق نظام میکنند، خاک بپاشم، الا اینکه آن شخص، آقای رفسنجانی و آقازادههایش باشند. یعنی طبیعیترین اتفاق در نظام ما این است که خاندان هاشمی تملق جمهوری اسلامی بگویند. تملق، دندان لقی است که باید آن را کشید، اما خاندان هاشمی بر فرض که روزی بخواهند چاپلوسی نظام را بکنند، هیچ نباید بر ایشان خرده گرفت، از بس که این رخداد طبیعی مینماید. آنچه غیرطبیعی است، این است که خانواده هاشمی، نهفقط تملق جمهوری اسلامی نمیگویند، بلکه «نامه سرگشاده» هم مینویسند. نهفقط نامه سرگشاده مینویسند، که تلویحا و تصریحا خواهان ابطال رای اکثریت میشوند. نهفقط رای ملت را نمیپذیرند، که دعوت به هرج و مرج میکنند. نهفقط دعوت به هرج و مرج میکنند، که به «خرید» هم علاقه زیادی از خود نشان میدهند. نهفقط زیاد خرید میکنند، که در نماز جمعه «خطبه دفاع از فتنه» میخوانند. نهفقط مواضع دشمن شادکن اتخاذ میکنند، که نظرشان هنوز هم همان مواضعی است که در نماز جمعه گرفتهاند. نهفقط بر همان مواضع ایستادهاند، که «دیدید گفتم» هم میگویند. نهفقط «دیدید گفتم» میگویند، که زمینه حمایت معاندین از خودشان را فراهم میکنند. نهفقط جریانهای مختلف ضدروحانیت از قبیل داریوش همایون از دوستان ایشان تعریف میکنند، که با جریان انحرافی هم بی سَر و سِر نیستند. نهفقط عناصر اصلی «جریان مذکور» دور و بریهای این خانوادهاند، که جریان منحرف سران فتنه هم همسایههای ایشاناند. نهفقط موسوی و کروبی و خاتمی از هاشمی زبان به مدح باز میکنند، که متهمان این خاندان از کشور فرار میکنند. نهفقط «م.ه» فراری است، بلکه رتق و فتق امور دانشگاه آزاد را هم میکند. نهفقط شعبه لندن را سر و سامان میدهد، که موقع بازگشت به کشور، قوه محترم و مظلوم قضائیه نباید کاری با وی داشته باشد. نهفقط مصونیت قضایی شامل حال آقازاده فراری باید باشد، که از ایشان باید مثل قهرمانان استقبال شود. نهفقط «م. ه» آدم خیلی خوبی است، که همه خاندان هاشمی افراد برجسته و مهمی هستند. نهفقط مهم و برجسته هستند، که «استوانه نظام» هستند. نهفقط استوانه نظام هستند، که نسخه آشوب برای بعد از انتخابات میپیچند. نهفقط جرقه فتنه را میزنند، که در میدان عمل هم پای کارند. نهفقط برجی، کاخی، پولی، پلهای به نام خاندان هاشمی نیست، که از همان قبل انقلاب وضعشان خیلی خوب بود. نهفقط از همان قبل انقلاب خیلی اوضاع خوبی داشتند، که انقلاب برای به ثمر نشستنش و جمهوری اسلامی برای ادامه حیاتش تا خرخره به ایشان بدهکار است. نهفقط جمهوری اسلامی به خاندان هاشمی بدهکار است، که ما هم به هاشمی و خاندان هاشمی بدهکاریم و همین که الان دارد دست و دلم میلرزد، ادای بخشی از این دین است.
قبل از ادامه بحث، حتما میخواهم به 2 نکته اشاره کنم:
یک:
اگر همین الان که نقد جریان مذکور سخن هر کوی و برزنی است، یکی از من بپرسد با کدام یک از حضرات برجسته، بیش از همه زاویه داری، حتما میگویم با هاشمی و خاندانش. چرا که شاید دست و دلم بلرزد، اما ایمانم هرگز.
دو:
نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم جریان انحرافی سران فتنه را مورد بررسی قرار دهم، میبینم که آقای رفسنجانی و خانوادهشان مثل کوه پشت فتنهگران ایستادهاند؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم جریان انحرافی عطا مهاجرانی را مورد نقد قرار دهم، میبینم که سرنخ این شخص بوالهوس میرسد به معاونت پارلمانی آقای هاشمی؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم در کف خیابان با جریان انحرافی آشوبگران عاشورا بجنگم، خاندان رفسنجانی جلوی چشمم رژه میروند؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم علیه جریان انحرافی حزب کارگزاران چیزی بنویسم، ناخودآگاه منتقد آقای رفسنجانی و خانوادهشان میشوم؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم علیه جریان منحرف حزب مشارکت و سازمان مجاهدین 2 کلمه حرف حساب بزنم، یاد خطبه دفاع از فتنه میافتم؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم علیه جریان انحرافی خواص بیبصیرت حرفی بزنم، یاد این جمله نغز و البته خالی از مغز میافتم که کشته شدن هابیل توسط قابیل، تقصیر حرفهای فلانی بود در مناظره؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم منتقد جریان منحرف «عمار با الف» باشم، یاد تملق، ارادت، چاپلوسی و عشق وافر این حضرات، نهفقط به آقای هاشمی، که به خانواده ایشان میافتم؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم جریان انحرافی بیعفتی و بدحجابی را مورد سرزنش قرار دهم، یاد «هاشمی 2005» و نیز خاطره تابوشکنیهای «ف. ه» در ساختمان خیابان حجاب، در ذهنم نقش میبندد؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم درباره عدالت و معیشت مردم و جریان منحرف زالوصفتان اقتصادی مطلبی بنویسم، ناگهان فکر بیتالمال میافتم و اینکه اگر «م. ه» چیز دندانگیری به نامش نیست، پس چگونه به آشوبگران عاشورا پولهای کلان میداد؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت فیلم یاد هندوستان نقد جریان انحرافی یقه سفیدها میکند، یاد خاندان آقای هاشمی میافتم؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم جریان منحرف ضدروحانیت را بکوبم، یاد «روزنامه زن» که توسط «ف. ه» اداره میشد، میافتم؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت منتقد هر جریان انحرافیای شوم، و حتی همین امروز که بنا بر نقد «جریان مذکور» گذاشتهام، همچین میشود و عدل میرسم به از ما بهتران؟!... و اما از آنجا که آقای هاشمی خودشان بهتر از من در جریان نسبت مستقیم عناصر جریان مذکور با ایشان هستند، از ذکر مصادیق خودداری میکنم. باورم هست دولت مستقر، اهل خدمت است و جریان مذکور، اهل خیانت. من هر وقت میخواهم از خدمات دولت به نیکی یاد کنم، هیچ ارتباطی میان خاندان هاشمی با سفرهای استانی، هدفمندی یارانهها، افق جدید در انرژی هستهای، عدالتمحوری، نانوتکنولوژی، ماهواره امید، مسکن مهر، رونق بازار و بورس و... نمیبینم، الا اینکه در یک کلام آقای هاشمی با همه این خوبیها یک جا مخالفت کرد و خدمات دولت را «گداپروری» خواند. اما من هر وقت میخواهم جریان مذکور را نقد کنم، دست بر قضا به «فلانی» و «بهمانی» میرسم که از آحاد حزبالله، تنفر دارند، از علامه مجاهد مصباحیزدی بدشان میآید، از اهل ولا کینه به دل دارند، «پابرهنههای پردرد» را برنمیتابند، هوای «برهنههای بیدرد» را دارند و... آری! همچین هم با آقای هاشمی بینسبت نیستند. آقای هاشمی! از جمله این فلانیها و بهمانیها که عنصر بلندبالای جریان مذکور است، یادتان هست مدیران اقتصادی کدام شرکت را به دیدار شما آورد تا به احمدینژاد رای ندهند و به شما رای بدهند؟! آقای هاشمی! بیش از این بخواهم وارد جزئیات شوم، دست و دلم میلرزد، اما ایمانم هرگز نمیلرزد و میتوانم ادعا کنم که عناصر اصلی و همهکاره جریان مذکور، اتفاقا عاشق چشم و ابروی شما هستند.
فقط بحث نسبت نیست. بحث ارادت هم نیست. بحث نوعی ولایت است که این ولایت را شما بر جریان مذکور دارید. کتمان کنید، در نوشته بعدی مجبورم پای ایمانم را بیش از این وارد جزئیات کنم و به شما بگویم که... بگویم که... بگویم که؛ «شما دیگر نفرمایید آقای هاشمی!»
***
این روزها آقای رفسنجانی و خاندانشان، محرمانه و غیرمحرمانه زیاد نامه مینویسند و بیشتر از آن، موضعگیری میکنند. تمام حرف حساب ایشان خلاصه در یک جمله میشود که؛ «ما قبلا به شما تذکر داده بودیم، اما شما گوش نکردید و الان به همان حرفهای ما رسیدید». در این بخش از جناب آقای رفسنجانی چند سوال دارم:
یکم: شما دقیقا چه زمانی و چه چیزی را به ما تذکر داده بودید؟! آیا جز این بوده است که تذکرات قبلی شما بیش از آنکه نقد جریان مذکور باشد، شورش اشرافیت علیه اکثریت بوده است؟! آیا نامه سرگشاده، تذکر در باب جریان انحرافی بود یا شمشیر کشیدن علیه مردمسالاری یا دموکراسی؟!
دوم: آیا همه تذکرات قبلی شما به ما خلاصه در ابطال انتخابات نمیشود؟!
سوم: آیا منظورتان از تذکرات قبلیتان به ما، این نبود که به ما تذکر داده بودید سفرهای استانی و رفتن هیات دولت در قلب فلان روستای لب مرز، گداپروری است؟!
چهارم: آیا تذکر قبلی شما به ما درباره خیانتهای جریان مذکور بود، یا خدمات دولت؟!
پنجم: میشود بگویید آن زمان که نگارنده نوشت: «نوشتیم احمدینژاد، خوانده شد...»، شما از جریان مذکور کدام انتقاد را ولو در لفافه مطرح کردید؟!
ششم: میشود بگویید که کدام رفتار و گفتار از ناحیه شما و خاندانتان باعث شده یکی از مهمترین دلایل پیروزی هر نامزدی در انتخابات، این باشد که بیش از دیگری با حضرتعالی و خانواده محترم مرزبندی کند؟!
هفتم: اگر ممکن است بیان کنید چرا امثال من، بیشتر میپسندند که جنابعالی را از زاویه جمهوریت و مردمسالاری نقد کنند تا اسلامیت؟!
هشتم: میشود بیان کنید به کدام دلیل به هیچ کدام از مواضع شما در نماز جمعه عمل نشد اما نه تنها در ایران قیامت نشد، که حتی شیخ دیپلمات هم علیه سران فتنه موضعگیری کرد؟!
نهم: اگر ممکن است بفرمایید مخاطب نامه سرگشاده شما جریان مذکور بود یا دولت؟! این را هم لطف کنید و در ذیل همین سوال، جواب دهید؛ شما در نامه سرگشاده به دولت سلام نکردید یا به حکومت؟!
دهم: بفرمایید که چرا و به چه دلیل، مردم مدتهاست به شما پستهای انتخابی نظام مقدس جمهوری اسلامی -نه سمتهای انتصابی!- را تعارف نمیزنند؟!... و باز این پرسش؛ چرا منتخبان ملت در خبرگان رهبری هم عاقبت به سیاق تودههای ملت عمل کردند و در شما کفایت لازم برای ریاست بر مجلس حساس، مهم و صدالبته انتخابی خبرگان رهبری را ندیدند؟!
یازدهم: میشود بگویید چرا آن زمان که ما داشتیم از خرافهگرایی انتقاد میکردیم، شما به جای آنکه مثل ما متذکر این انحراف باشید، خودتان دم به ساعت خوابهایتان را برای این و آن تعریف میکردید؟! سوال دیگر. آیا اتکای بیش از حد به خواب و رویا، از نظر حضرتعالی مصداق خرافهگرایی هست یا خیر؟!
دوازدهم: از شما با ملاک خمینی پرسش مشخصم این است؛ امام راحل ملاک را «حال فعلی» افراد میدانستند. آیا اگر بر اساس همین ملاک، مردم به شما یا دوستداران شما رای ندادند، حتما تقلب شده است؟! آیا بر اساس آموزههای حضرت روحالله، میزان رای مردم است یا رای اشراف؟! آیا در صورتی که رای مردم با رای اشراف تضاد داشت، میتوان فتنه 88 را با نامه سرگشاده کلید زد؟!
سیزدهم: از شما با ملاک خامنهای پرسش مشخصم این است؛ حضرت عشق -که تمام مسؤولان جمهوری اسلامی، اعم از سران قوا و منجمله خود شما انشاءالله توفیق رفیق راهتان شود و فداییان حضرت ماه شوید- ملاک را نه اشخاص، که «کار» میدانند. از شما سوال میپرسم که خانواده محترم، مثلا در همین سال «جهاد اقتصادی» به جز خریدهای سرکار خانم «ف. ه» چه کردهاند؟!
چهاردهم: گیرم که احمدینژاد، بد. سوال مشخصی دارم از شما. اگر مردم بنا به هر دلیلی به یک آدم بد رای دادند، آیا تذکرات قبلی شما پیچیدن نسخه دیکتاتوری برای نظام مردمسالار ما نبود؟!... و آیا وقتی قانون، و از آن بالاتر رهبر هست، باید طبق قانون عمل کرد یا چنان عمل کرد که شما و خاندانتان کردید؟!
پانزدهم: گیرم که جریان مذکور، بد. شما بفرمایید تا به حال کی و کجا مشخصا در نقد این جریان سخنی گفتهاید؟! نیز بفرمایید علیه این جریان بیشتر سخنرانی و عملرانی داشتهاید یا علیه رای اکثریت؟!
شانزدهم: جریان مذکور کلکسیون رنگارنگی از انحرافات است. بفرمایید این جریان کدام انحراف را دارد که دوستان شما آن را ندارند؟!
هفدهم: شما معتقد هستید آن زمانی که داشتید پیچش مو میدیدید، ما از دیدن مو عاجز بودیم. بر فرض که ادعای شما درست باشد. از شما میپرسم؛ آیا ممکن است کسی تا این حد پیشگوییهایش درست باشد، اما نتواند پیشبینی کند که مردم اصولا به هاشمی و طرفدارانش سالهاست که رای نمیدهند؟! در ذیل همین سوال این را هم میخواهم از شما بپرسم؛ آیا این از پیش گفتن شما، مصداق پیشگویی هست یا نیست؟! و اگر هست، آیا استثنائا این پیشگویی، ترویج خرافهگرایی محسوب نمیشود؟!
هجدهم: امام راحل که سالگرد رحلتشان نزدیک است، همواره معتقد بودند «هر چه فریاد دارید، بر سر آمریکا بکشید». نیز موکدا توصیه داشتند که «پشتیبان ولایتفقیه باشید». بفرمایید عملکرد شما و خانواده محترم درباره این 2 تذکر امام چه بوده؟!
نوزدهم: از آنجا که در مثل مناقشه نیست، از شما سوال میکنم آن مان که طلحهًْ، طلحهًْالخیر بود و زبیر، سیفالاسلام و شمر، جانباز امام علی و... آیا شما باز هم آینده این افراد را پیشگویی میکردید، یا مثل معصوم علیهالسلام، از کمکهای ایشان و خدماتشان برای جبهه حق بهره میگرفتید؟! نیز از شما میپرسم آیا میشود به صرف پیشگویی، ملاک را حال آینده افراد دانست؟!
بیستم: آیا بد بودن جریان مذکور، «م. ه» و «ف. ه» و نامه سرگشاده را تطهیر میکند؟!
بیست و یکم: فکر میکنید چرا همان اصلاحطلبانی که علیه شما «عالیجناب سرخپوش» را نوشتند، حال در مقام دفاع از شما و خاندانتان بلند شدهاند؟! آیا هدف آن حملات بیرحمانه و این حمایتهای امروز، از نظر شما که فردی سیاسی و سرد و گرم چشیده روزگار هستید، به نظر نمیرسد تضعیف جایگاه ولایتفقیه بوده باشد؟! اگر اینگونه نیست، تحلیل شما چیست؟!
بیست و دوم: شما روزگاری در نماز جمعه گفته بودید که این غربیها مثل گاو تحلیل میکنند. آیا الان هم تحلیل این غربیها را مثل گاو میدانید؟! من اگر بخواهم خودم به این پرسش آخر جواب بدهم، هنوز هم معتقدم غربیها مثل گاو تحلیل میکنند که گمان میکنند با مشتی وطنفروش مثل موسوی و خاتمی و کروبی و آقازادهها و جریان مذکور میتوان جمهوری اسلامی قلابی را جایگزین جمهوری اسلامی انقلابی کرد.
***
جناب آقای هاشمی! شما دیگر نفرمایید... شما را اگر قرار بر موضعگیری است، یک کلام بگویید «م. ه» الان کجاست و به چه دلیل متواری است. شما به جای این حرفها، از دلیل علاقه مفرط «ف. ه» به خرید برای ما بگویید. از این حرفها بزنید. از این یکی حرفها نزنید، چرا که شما برای نقد هیچ جریان منحرفی در این کشور صاحب صلاحیت نیستید. اصولا رطب خورده، منع رطب کی کند؟! ما تا الان هم زیاد احترام شما را نگه داشتهایم؛ به 2 حرمت. یکی سابقهتان و دیگری به احترام رهبر انقلاب. خامنهای برای ما اما همان خمینی است. پدران ما توی دهان مخالف خمینی زدند، دمشان گرم، ما هم میزنیم توی دهان مخالفان خامنهای. یعنی میزنیم توی دهان آمریکا و اسرائیل. شما مخالف ما هستید. ما هم مخالف همه جریانات مذکور. شأن حضرت ماه بسی بالاتر از این حرفهاست که هر نامهای را جواب بدهد. امام هم هر نامهای را جواب نمیداد. آقای هاشمی! تا ما ستارههای حضرت ماه هستیم، دشمن خامنهای فقط در «اتاق بیضی» نشسته است. شما اگر گاهی خواب خوبان را میبینید، ما در بیداری، و در حسینیه امام خمینی، خمینی را میبینیم. خامنهای برای ما همان خمینی است، اما با این تفاوت که ما اجازه نمیدهیم جریانات انحرافی به این یکی امام هم جام زهر بدهند.
پس آقای هاشمی! شما دیگر نفرمایید... جمهوری اسلامی، جز رئیسجمهور فعلی، روسایجمهور دیگری هم دیده است. این مسائل اصلا مهم نیست. هیچ و پوچ است. نمک خوردن و نمکدان شکستن، کار خوبی نیست، اما چون «ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند» همچین هم کار مهمی نیست، ولو آنکه در دولت اصلاحات و سازندگی هم مسبوق به سابقه باشد.
پس آقای هاشمی! شما دیگر نفرمایید... اگر هم میخواهید بفرمایید، بفرمایید ببینم اصلیترین شعار ملت در یومالله 9 دی چه بود؛ این را بفرمایید!